ياد ايام...
۴ خرداد ۱۳۸۷ (۱۶۷) 
۵ خرداد ۱۳۸۶ (۱۱۸)
بخوانيد
۶ خرداد ۱۳۸۵ (۶۹)
بخوانيد
۷ خرداد ۱۳۸۴ (۲۰)
بخوانيد
پيش در آمد
سلام. حرف خاصي ندارم جز تشكر از حضور گسترده و ميليوني!!! شما دوستان در نظرسنجي وبلاگ كه به دليل اينكه نمي توانستيم پاسخگوي اين محبت گسترده شما به نحو احسن باشيم نمودار نظرسنجي را رسم كرديم!
لینک های مکمل
نقاشی های یوروم قطبی
اصغر فرهادی ( ۱ و ۲ )
سیروس گرجستانی
هورتون ( ۱ و ۲ و ۳ )
ولادمیر پوتین ( ۱ و ۲ )
محمدرضا شجریان ( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ )
رضا امیرخانی ( ۱ و ۲ )
فتح خرمشهر ( ۱ و ۲ )
پرویز شاپور
جان وین ( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ )
ولتر ( ۱ و ۲ و ۳ )
باب دیلن ( ۱ و ۲ و ۳ )
اریک اریکسون ( ۱ و ۲ )
قلعه رودخان
ایران درّودی ( ۱ و ۲ و ۳ )
آیدین آغداشلو
گوی و تمشک
گوی این هفته را ضمن تشکر از گزارش های عالی این هفته تقدیم می کنیم به آقای سعید بهداد و صفحه بسم الله که باعث شد بعد از دیدن این صفحه حالت صورتمان تا نیم ساعت از کنترل ما خارج باشد.
داخل صفحه نامه ها قسمت یادداشت «آرزوهای ما» آمده است: «...تو هم باید دختر خوبی باشی و وقتی رفتی مدرسه درست هایت را خوب بخوانی...» که شاید این نوع درست هایت ها نشانه تاکید جدیدی باشد در زبان فارسی!
امان از دست ستون گوی و تمشک مجله که خودش بیشتر از بقیه قسمت ها (البته ستون تلویزیون در هفته یک استثنا است) خواهان تمشک های ما شده است. اولین تمشکی که خواننده ها به سریال کارآگاهان داده اند تمشک است اما عکس گوی جلوی آن گذاشته شده. خب طفلکی ها نمی دانند که شما تمشک را با بسته بندی گوی تحویلشان داده اید دفعه بعد هم این تفتی بخت برگشته را مجبور می کنند دنبال ماشین بدود تا گوی بگیرد. (با تشکر از خانم عطیه آل حسینی)
توی صفحه چهره در هفته چرا متن «از شهریار هم شهریارتر» نویسنده نداشت؟
آقای ناظم بکایی این تمشک هم نوش جانتان! ( ر. ک. به تومار بلندی که آقای حسین جعفریان برایتان فرستاده اند)
در بخش نمایه های صفحه روزها قسمت مربوط به تولد الغ بیگ اسم این بنده خدا یکبار الغ بیگ و یک بار الغ بیک نوشته شده است. خب تکلیف این بنده خدا را معلوم کنید دیگر!
و اما ستون تلویزیون در هفته. اولا ممنون که چند تا از اشتباهات درست شد اما خب هنوز طبق گفته این ستون تکرار سینما اقتباس از شبکه ۵ پخش خواهد شد
توی همان ستون مرگ تدریجی یک رویا از شبکه یک و بین خبر ساعت ۲۱ پخش می شود در حالی که زحمت پخش تکرار آن بر عهده شبکه ۲ است.
در صفحه راهنمای کتاب ستون «خاطرات مرد سالخورده» اسم کتاب یعنی «تاریخ جهان به روایت...» به اشتباه «تاریخ به روایت...» درج شده است
در مقدمه مربوط به کارتون «هورتون» شخصیت ها به اشتباه خصیت ها نوشته شده است.
در معرفی شخصیت های کارتون هم اسم شهردار یعنی «ند مک داد» به اشتباه با «د مک داد» نوشته شده است. (آقای غضنفری دیکته تان خیلی ضعیف است فردا با ولی تان تشریف بیاورید آنجا!)
در صفحه ۳۶ آقای پیمان قاسم خانی فرموده اند: «...اینکه که قطبی به درد فوتبال ما نمی خورد...»! نکند انتظار دارید این سوتی را هم توضیح بدهم؟
در صفحه موسیقی خط اول آمده « استاد محمدرضا شجریان که از چندی پیش وعده کرده بود...» اگر اشتباه نکنم وعده می دهند نه اینکه وعده بکنند!
صفحه ۲۵ در مقدمه موضوع ویژه شش سطر مانده به آخر فکر می کنم باید بعد از حمید نعمت الله یک علامت سوال قرار می گرفت
در صفحه روزها ستون «قربون خمینی!» ۱۰ سطر مانده به آخر دور کلمه چطور؟ باید از این ها («») بگذارید چون نقل قول است.
نقداغ
من هویج پخته! داستان ماه می خواهم!
فکر نمی کنم کسی یادش رفته باشه که بر و بچ مجله سال پیش قول دادند صفحه ای را تحت عنوان «داستان ماه» در مجله راه اندازی کنند. اصلا کاری به این نداریم که مجله به این صفحه نیاز داشت یا نه یا اینکه چقدر بازتاب مثبت یا منفی ممکن بود داشته باشد. حرف اصلی اینجاست: پس چه شد؟
آقا قبول احیانا یکی از مشکلات زیر برای این داستان ماه پیش آمده:
جای خالی برای چپاندن داستان ماه در آن یافت می نشده است
بانی پیدا نکرده است
داستان در تعداد مورد نیاز جفت و جور نشده است
با به وجود آمدن این صفحه از همان قبل از تولد مخالفت شده است
...یا هر دلیل دیگری...
فکر نمی کنید بهتر بود توی یه کادر به همان اندازه نه بزرگتر علت را برای خواننده ها توضیح می دادید تا خواننده هایتان دچار احساس «خود کرفس بینی» نشوند؟
سه پیچ
«شهریار مردم ایران» - فریدالدین حداد عادل
ما: فصل تابستونه و هندونه هم ارزون!
«پس زمینه نازنین» - نفیسه مرشدزاده
ما: خدا شما را می شناسه!
«یک قلم ناسزا به محتکر قربتا الی الله» - یاسر مالی
ما: خداییش باید جایزه کارآفرینی را داد به این حسن آقا!
«من و مسعود شصت چی» - هدی ایزدی
ما: سپاهاندونم که باختس که!
«عادت نمی کنیم» - نسیم مرعشی
ما: 
«دنیا را رنگی کنید» - مجید توکلی
ما: حرفتون درست اما جاتون غصبیه ها!
نظرات برگزيده خوانندگان (گاهي خلاصه شده)
مريم فشندي: این شماره بدک نبود مخصوصا در قسمت رویداد اجتماعی خدایا یه معجزه بفرست عالی بود... مصاحبه هم بدک نبود... راستی صفحه دانش برگرده خیلی عالی می شه
خاتون خاله: شماره این هفته خیلی خوبه...مخصوصا اونجا که بروبچ تحریریه رفتن استادیوم....چند تا چیز باحال دیگه هم داشت...مثلا عکس جوونی های قالیباف ومهمان هفته....انتقادها گویا ثمر بخش بوده..کلا خسته نباشید..هم شما هم بروبچ
عطيه آل حسيني: يادداشت ها خوب بود.. من كه يادداشت ميهمان و سبك زندگي نديدم.. اميدوارم به سرنوشت صفحه دانش دچار نشه.. البته از 4 صفحه كه رسيده بود به دو صفحه به سلامتي..
در ضمن ستون گوي و تمشك، تمشك يكي از خواننده ها رو به عنوان گوي زده بودن، از بس گوي ندادن، اين يكيو در راه خدا داده بودن بره! گزارش استاديوم خوب بود.. يادداشت ديگران در مورد افشين قطبي هم خوب بود
حسین جعفریان: آقای ناظم بکایی مطلبی در مورد عبدالمطلب نوشته بودند , ولی ای کاش این کار با مطالعه صورت میگرفت :
نظریه ی ساختگی بودن نذر عبدالمطلب:
در تمامى تواريخ اسلامى و كتب مربوطه سنى و شيعى نوشتهاند كه عبدالمطلب نذر كرده بود كه اگر خداوند ده پسر به او داد، يكى از آنها را در راه خدا قربانى كند و چون داراى ده پسر شد و قرعه زد، به نام عبدالله آمد، سپس او را با صد شتر به قرعه گذاشت و قرعه به نام شتران آمد، و شتران را به جاى عبدالله قربانى كرد!
در بعضى از تواريخ و روايات اهل تسنن نوشتهاند كه اين راى زنى جادوگر بود كه گفت: او را با قربانى كردن شتران معاوضه كنيد. در صورتى كه اين موضوع افسانه است و اصلى ندارد. و از عقل و درايت و ديانت عبدالمطلب كاملا به دور است.
ثقة الاسلام كلينى در «كافى» رواياتي نقل كرده كه دلالت بر عظمت و جلالت و كمال ايمان و عقل و بينش روشن او دارد. از جمله امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: «عبدالمطلب روز قيامت تنها و به سيماى پيغمبران وارد صحراى محشر مىشود» كه مىرساند نظر به شخصيت نافذ وعقيده و ايمان خاصى كه در عصر جاهليت داشته به طور شاخص محشور مىگردد.
دليل بر مجعول بودن اين داستان امورى است كه ذيلا به آن اشاره مىكنيم:
1- داستان برخورد عبدالمطلب با ابرهه فرمانده حبشى بهترين گواه بر كمال عقل و درايت عبدالمطلب است كه مىرساند چنين كار و نذر مضحكى از وى بعيد بوده است.
2- يعقوبى مورخ مشهور مىنويسد: عبدالمطلب در زمان جاهليتسنتهائى داشت كه در اسلام نيز تثبيتشد; مانند حرام دانستن شراب و زنا و حد زدن زناكار و بريدن دست دزد و تبعيد زنان بدنام از مكه و جلوگيرى از زنده به گور كردن دختران و ازدواج با محارم و سرزده وارد خانه شدن، و عريان طواف كردن و حكم به وجوب وفاى بنذر، و احترام چهار ماه محترم(رجب، ذىالقعده، ذىالحجه و محرم) و مباهله كردن (يعنى براى اثبات حقانيت نفرين كردن و حق يكديگر) (1) بنابر اين شخصى اين چنين، هرگز نذرى آن چنان نمىكند.
3- پيغمبر در حديث معتبر افتخار مىكرد كه فرزند عبدالمطلب است و مىفرمود: «من پيغمبرم دروغ نيست، من فرزند عبدالمطلب هستم» (2)
4- چطور ممكن است مردى با اين بزرگوارى نذر به چيزى كند كه در اكثر شرايع آسمانى نهى شده بود و در نزد عقل بسيار زشت و از بزرگترين جنايات به شمار مىرفته است؟
5- نذر كردن و كشتن فرزندان به عنوان نذر براى معبود از سنن بتپرستان و ستارهپرستان (صابئين) بوده، و خداوند در قرآن مجيد آن را از جمله اعمال شنيع آنها شمرده و فرموده است: بدين گونه بسيارى از مشركين خوش داشتند كه اولاد خود را بكشند. (3)
اين غير از زنده بگور كردن دختران بوده كه قبيله بنى تميم معمول مىداشتند. زيرا كه «اولاد» در آيه شريفه اعم از پسر و دختر است، و نيز غير از كشتن اولاد به واسطه فقر و بيم از گرسنگى است، بلكه اين قتلها اولاد كه مشركين معمول مىداشتند براى تقرب به خدا بوده است.
6- اگر بگويند شايد عبدالمطلب مانند ابراهيم مامور بوده فرزندش را در راه خدا فدار كند، مىگوئيم اين درست نيست، چون در این روايات صريحا مىگويد عبدالمطلب نذر كرده بود، مضافا به اين كه اگر مامور بود مىبايد آن را عملى سازد و ديگر قرعه انداختن معنا نداشت، و اصولا چرا نگفت: من مامور به اين كارم؟
7- در سلسله راويان اين داستان ساختگى و امثال آن مانند «انا ابن الذبيحين» افرادى ضعيف و مجهول و مهمل كه بعضى هم شيعه اماميه نبودهاند، قرار دارند، و به همين جهت روايات آن ضعيف و مغشوش و بيشتر از طريق عامه روايتشده و از آنها به شيعه سرايت كرده است.
8- علامه مجلسى مىگويد: شيعه اعتقاد دارد كه پدران پيغمبر تا آدم، خداپرستبودند،و ازفخررازى نقل مىكند كه گفته است: «شيعه عقيده دارد كه هيچ يك از پدران پيغمبر كافر نبودهاند» (4)
بنابر آنچه ذكر شد ماجراى نذر عبدالمطلب از اختراعات قصه گويان عامه بوده كه خواستهاند على رغم شيعه اماميه، عبدالمطلب را مانند ديگر مشركان قلمداد كنند، و كسانى امثال زمخشرى و فخر رازى و نيشابورى ازقدمايعلماى عامه و بعضى از متاخرين آنها همچون مراغى و سيد قطب و بسيارى ديگر از مفسران آنها اين داستان ساختگى را در تفسير آيه; «كذلك لكثير من المشركين قبل اولادهم شركائهم» نقل كرده و مصداق آن را عبدالملطلب دانستهاند!! تا از اين راه اعتقاد خود را در مشرك دانستن پدران پيغمبر (صلى الله عليه و آله) تثبيت كنند و عقيده پاك شيعه اماميه را در اين خصوص تخطئه نمايند.
شايد هم رد زمان بنى اميه براى لكه دار ساختن عبدالمطلب جد اميرالمومنين على (عليه السلام) اين افسانه را ايجساختهاند، همان طور كه فرزندش ابوطالب را مسلمان ندانسته و سعى كردهاند او را مشرك قلمداد كنند تا از آن راه به شخصيت امير المومنين على (عليه السلام) لطمه وارد سازند، به شرحى كه در بخش «وفات ابوطالب» خواهيم گفت.
ماجراى داستان ساختگى نذر عبدالمطلب مانند برخى ديگر از مباحث اين كتاب، بحمدالله براى نخستين بار توسط نويسنده وارد بحث «تاريخ اسلام» شده است، تا در آينده رهگشاى كسانى باشد كه مىخواهند در اسلام كار كنند و بدون تقليد از پيشينيان و حسن ظن به آنان، تحقيق و بررسى نمايند، و مانند بعضىها بدون تحقيق كافى آنرا تكرار نكنند، و بعد ناگزير به «توجيه مالا يرضى صاحبه» نشوند، و آنرا نشانه عظمت روح عبدالمطلب ندانند!
نذر و قربانى اولاد مطابق صريح قرآن از عادات ناپسند بسيارى از مشركين بوده است، و اين عمل شنيع، با هيچ توجيه و ملاكى زيبنده مقام با عظمت عبدالمطلب نبوده و نيست.
داستان نذر عبدالمطلب در منابع و ماخذ عامه توام با خرافات زياد و حكميت زنى جادوگر و كاهن از قبيله «بنى سعد» كه عبدالمطلب با هشتصد نفر مرد براى كسب تكليف نزد وى رفته بود، آمد، و بعضى از آن هم به كتب شيعه رخنه كرده است، ولى ما همه را ديدهايم، و به طور قطع مىگوئيم به افسانه بيشتر شبيه است تا به واقعيت.
علامه مجلسى در «بحار الانوار» به تفصيل روايات آنرا نقل كرده كه افسانه بودن همه آنها در يك نتيجهگيرى، به خوبى آشكار است. ما از مجموع مطالعات خود به خصوص «تاريخ اسلام» به روشنى دريافتهايم كه يا افسانه سرايان صدر اسلام ويا مغرضان بنى اميه و مخالفان حكومت الهى على (عليه السلام)، اين افسانه را ساختهاند، تا مانند موارد ديگر مقام آنها را نزد مسلمين پايين آورند، و زمينه را براى حك.مت افراد معمولى هموار سازند، براى بنى هاشم باقى نماند. (5)
این هم پی نوشتهای متنی که فرستادم :
1- (تاريخ يعقوبى ج 2 ص 6)
2- (انا النبى لا كذب، انا ابن عبدالمطلب)
3- (كذلك زين لكثير من المشركين قبل اولادهم شركائهم - سوره نعام آيه 137چ)
4- (نگاه كنيد به پاورقى فاضل محترم آقاى على اكبر غفارى بر، ج 3 كتاب «من لا يحضره الفقيه» شيخ صدوق چاپ مكتبه صدوق ص 89)
5- (نويسنده اين سطور چند سال پيش، روزى ضمن گفتگو با دوست فاضل آقاى على اكبر غفارى، اظهار داشتم من در مطالعات خود در تاريخ اسلام و رجال و تراجم و حديث و تفسير و غيره به بسيارى از اشتباهات قدما پى بردهام كه در مجلدات «مفاخر اسلام» و «تاريخ اسلام» و ساير آثارم برخى از آنها را يادآور شدهام.
ايشان هم گفتند من نيز در بسيارى از موارد كه كتب حديث از قبيل كافى، معانى الاخبار، من لا يحضر و غيره را تحقيق و بررسى مىنمودم، به مطالبى برخورد كردهام كه هيچكس متعرض آن نشده است. از جمله موضوع نذر كذائى عبدالمطلب است كه در پاورق حديثى كه شيخ صدوق در «باب قرعه» كتاب «من لا يحضره الفقيه» نقل كرده، ساختگى بودن آنرا شرح دادهام.
ايشان هم گفتند من نيز در بسيارى از موارد كه كتب حديث از قبيل كافى، معانى الاخبار، من لا يحضر و غيره را تحقيق و بررسى مىنمودم، به مطالبى برخورد كردهام كه هيچكس متعرض آن نشده است. از جمله موضوع نذر كذائى عبدالمطلب است كه در پاورق حديثى كه شيخ صدوق در «باب قرعه» كتاب «من لا يحضره الفقيه» نقل كرده، ساختگى بودن آنرا شرح دادهام.
چند سال بعد كه خواستم «تاريخ اسلام» را منتشر سازم، با مرجعه به توضيحات ايشان كه در گوشهاى از پاورقى من لايحضر بود، و كسى توجه نداشت، و در جائى ديگر بازگو نكرده بودند، براى اداى حق ايشان (برخلاف عادت ناپسند بعضى از افراد بىمروت) طى 8 مطلب كه مسطور گشت ترجمه نمودم، و براينخستين بار به عنوان داستان ساختگى نذر عبدالمطلب وارد بحث «تارخ اسلام» كردم، و توضيح هود را بر آن افزودم.
پس از انتشار اين كتاب، در گوشه و كنار، بعضى آنرا بدون ذكر ماخذ گرفته و با شاخ و برگ طى سخنزانيها و نوشتهها بعنوان اظهارنظر شخصى مطرح ساختند كه آرى عبدالمطلب چنين نذرى نكرده، ولى بدون تحقيق پيرامون آن، و بعضى ديگر آنراتخطئه كرده و نتيجه گرفتهاند كه خير عبدالمطلب چنين نذرى كرده و قبلا موحد نبوده بدليل اينكه نام پسرش عبدالعزى بوده و بعدها با ايمان و خدا پرستشده است، و به دليل چند روايت و اشعار كه در كتابها آمده است.
در صورتى كه عبدالعزى به نقل حديثى نام ابولهب بوده و معلوم نيست توسط قبدالمطلب نامگذارى گرديده و چه بسا كه ازخود ابولهب ناشى شده باشد، بعلاوه اين قبيل اسامى در زمان جاهليتسابقه داشته و به منظور مماشات با قوم بوده، مانند اسامى خلفا كه بعضى ار ائمه روز اولاد خود مىنهادند!
همانطور كه در متن آمده به انظمام شواهد ديگر، به عقيده جامعه شيعه اماميه، عبدالمطلب از اول خداپرست و موحد ناب بوده است.
در «زيارت وارث» خطاب به حضرت امام حسين سيدالشهداء عليه السلام مىخوانيم كه: «اشهد انك كنت نورا فى الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسك الجاهلية بانجاسها» كه مىرساند در اعتقاد شيعه پدران و مادران پيغمبر و على عليهما السلام هيچگونه آلودگى به شرك و اوهام و خرافات و پليديهاى زمان جاهليت را نداشتهاند، و نور حقيقت آنها در صلبهاى شامخ پدران و رحمهاى پاك ماردان موحد و خداپرست قرار داشته است.
و از پيغمبر صلى الله عليه و آله هم روايتشده است كه فرمود: «فلم ازل خيارا بعد خيار» يعنى: من درتمام نسلها موحد و پاكسرشتبودهام.
جا دارد كه فضلاى محقق راجع به احاديث نذر عبدالمطلب از نظر متن و سند در متون سنى و شيعه تحقيق و بررسى نموده و آنرا به صورت كتابى در آورند.
آنچه نويسنده تحقيق نموده داستان همانطور كه آقاى غفارى اشاره كرده است، بىاصل و ساختگى و دون شان شخصيتى همچون عبدالمطلب سيد بطحاء است.)
منبع : تاریخ اسلام علی دوانی
ای کاش آقای ناظم بکایی برای مطلبی که میخواهند بنویسند منابع مختلف را مورد مطالعه قرار میدادند
چیزی شبیه روزنامه: حالا شد روی جلد تلفیق عکس و طرح چقدر قشنگه صفحه ارا دستش درد نکنه طراح هم همین طور موفق باشید
وحید: مجله این شماره عالی بود بترکون. در حد تیم ملی . مثل اینکه انتقادا جواب داد و بچه ها بازم ترکوندن . دستشون درد نکنه . فقط حیف که طرح جلد یه کم بچگونه است میتونست بهتر باشه ولی هر کدوم از مطالب مجله برای خودش پرونده ای بود در خور نام همشهری جوان .
مهدی صالح پور: یادداشت خوانندگان "جایی برای پیرمرد ها نیست..." خیلی قشنگ بود! نکته: من مخالف حذف صفحه فناوری و دانشم... یکی اینو به مجله بگه!!! یاداشت های بچه ها جز ف.ح.ع قشنگ بودن! رویداد در هفته اجتماعی واقعا بترکون بود! خیلی خندیدم.. خیلی! باورت نمی شه!!! سینمایی و ورزشی هم بد نبودن... مثل تابستون پارسال دوباره ورزرشی و سینمایی از اجتماعی عقب موندن! کل بخش های مربوط به پرسپولیس رو نخوندم! چه معنی داره کل اعضای یک مجله پرسپولیسی باشن؟ مطلب فیلم هورتون محشر بود! من فیلم رو از تلویزیون دیدم هیچ! دی وی دی اش رو گرفتم و دو سه بار دیگه هم نگاه کردم... محشر بود!
توده کشت: در مورد داستان ماه نظر خاصی ندارم. اما از بخش فیلم هفته بسیار راضی هستم.قبول دارید که وقتی هر هفته مجله را می خریم و داستان ماه را نمی بینیم یک دلیل بیشتر ندارد و آن این است که با اون وعده سر خرمن ما را فیلم کرده اند خفن! راستی یادداشت احسان رضایی رو که خوندید.عکس استادیوم را هم که دیدید... به نظر شما اونی که هی فحش می داده محمد جباری بوده یا مهدی شادمانی؟ من که هیچ کدومو باور نمی کنم!
رز: خواستم یه تمشک کوچولو به آقای دوست محمدی (البته نامی از طراح برده نشده) در صفحه ی موفقیت بدم. مرحله ی 3 تا 5 سالگی, فرشته ی" بد "شونه ی راست(؟! )و فرشته ی" خوب "سمت چپ(؟! )
هادی: این شماره بهتر بود نسبت به شماره های قبلی به خصوص بخش ورزشی که جبران کرده بود نسبت به هفته های قبل صفحات روزها هم خوب بود به خصوص مصاحبه با قالیباف
حسین جعفریان۲: گزراش خانم مرعشی در مورد پوتین جالب بود ! خود اقای پوتین هم در آخرین سخنرانیش گفته بود :در دوران من نخشت وزیرها محدود بودند ولی با آمدن من این اوضاع تغییر خواهد کرد ....یادداشتها هم خوب بودند !مصاحبه با امیر خانی میتوانست کاملتر و جامعتر باشد , احساس بدی داشتم بعد خواندن این مصاحبه !مثل انکه روی سوالها کار نشده بود
ادامه دارد...