همشهري جوان - شماره 170

 یاد ایام

۲۵ خرداد ۱۳۸۷ (۱۷۰)
۲۶ خرداد ۱۳۸۶ (۱۲۱) همشهري جوان 121 بهترین طرح جلد سال از نظر خوانندگان وبلاگ
۲۷ خرداد ۱۳۸۵ (۷۲) همشهري جوان 72 بخوانید
۲۸ خرداد ۱۳۸۴ (۲۳) همشهري جوان 23 بخوانید


 پیش در آمد

سلام. خب بلاخره پیش می آید! اعضای دوست داشتنی تحریریه از اینکه تمام تلاش شما برای رسیدن مجله سر موعد مقرر در اثر وجود پاره ای از مشکلات به ثمر نرسید جدا ناراحت شدیم. در ضمن لازم است به عنوان یکی از خوانندگانی که مجله هنوز هم به دستش نرسیده از بزرگواری آقای احسان رضایی تشکر کنم.
دوستان خوب خواننده در صورتی که دوست دارید مجله هر روز بهتر از دیروزش باشد بهتر است آستین های خودتان را دستش نزنید بلکه نظرات خودتان را از طریق این وبلاگ یا هر طریق دیگری به مجله برسانید. ضمن اینکه می توانید با شرکت در نظرسنجی های وبلاگ و حتی ارائه پیشنهاد و انتقاد خودتان ما را در پیشبرد وبلاگ کمک کنید.
در آخر امیدواریم بتوانیم با کمک اعضای مجله نسخه الکترونیکی شماره ۱۶۹ را در وبلاگ قرار دهیم.


 ما و چالش و یادداشت های بچه های تحریریه
(این قسمت بصورت آزمایشی در وبلاگ قرار می گیرد و در صورت استقبال شما خوانندگان مجله تداوم خواهد یافت. شما می توانید نظرات خود را در مورد هر کدام از یادداشت های بچه های تحریریه بیان کنید تا در این قسمت بازتاب پیدا کند. به امید استقبال شما دوستان.)


 گوی و تمشک

 طبق معمول سخت ترين قسمت پست دادن گوي اون هم فقط به يكي از مطالب مجله است. اما مگر مي شود از يادداشت هاي زيباي اين هفته چشم پوشي كرد و گوي را به بخش ديگري داد؟ ضمن اينكه بايد از ايده جالب و زحمت فراوان قسمت اجتماعي نيز تشكر كرد.
 آقاي رويداد در هفته سينمايي موسوم به الف نون با اولا كه f۳ نه بلکه f3 ضمن اینکه اگر منظور شما دکمه ای است که refresh می کند فکر می کنم آن دکمه همانا f5 است.
 آقای عمادی می دانید سختی کار طنز چیست؟ اینکه هر شوخی فقط یک بار مزه می دهد. چند بار قرار است به سروده روی سیاه موی بلند ناخن دراز واه واه واه بخندیم؟؟؟
 در مقدمه گزارش جزیره سیری صفحه ۱۸ آمده است: «...و مسافران همه کارمندان و کارمندان شرکت نفت فلات قاره ایران هستند...» نکند انتظار دارید توضیح بدهم که تمشک مال کدام قسمت است؟؟؟
 در صفحه ۳۳ قسمت مربوط به قسمت ایندیانا جونز۴ بخش حواشی ماجرا آخرین پاراگراف اینچنین آمده است: «اسپیلبرگ از بازیگران روسی برای نقش سربازان روسی استفاده کرد تا» خب تا چی؟؟؟
 در نمودار مربوط به «آتش بدون دود» صفحه ۴۶ بر و بچ حاصل از ازدواج ملان و آق اویلر باید از قلب بینشان منشا می گرفتند اما آن خطی که به توزیع اون ها مامور شده بود از زیر ستون مربوط به آق اویلر آمده بود نه از آن قلب رمانتیک وسطی!!!
 آخرین خط مربوط به صفحه روزها و مربوط به دکتر شریعتی که در ستون زرد آمده است را دیدید؟ «اگر ۱۲ سال بعد چیزی پیدا کردم» خب پیدا کردید چی؟؟؟
 آقای راهنما اول که باید یک بخش چراغ روشن برای شما اتخاذ کنیم به خاطر تحولات اخیر در ستون تلویزیون در هفته. اما ما بلاخره نفهمیدیم اسم آن سریال خارجی «الماس نتراشیده» است یا «الماس سیاه» ؟؟؟ میشود از طرف ما از آقای تفرشی بپرسید؟
 راستی آقای راهنما اگر در معرفی برنامه های روز چهارشنبه جلوی سریال «امپراتور دریا» یک کلمه «تکرار» بگذارید که نور علی نور است.
 در صفحه ۲۰ شرح عکس نوشته شده: «...پیاده روی روی گریتینگ ها هم است...» که فکر می کنم به جای است اگر «هست» باشد بیشتر حال می دهد.
 آقای غضنفری ببخشید ها اما سر پیری هنوز می خواهید دیکته تان غلط داشته باشد؟ آخر از کی تا حالا crusade را اینطور می نویسند crusrde ؟ (ر.ک. صفحه ۳۳ ایندیانا جونز۳)
 در صفحه ۴۲ ستون اول متن آمده است: «...و به مرور هم به دلیل توانایی های اش...» خب حالا چرا به تته پته افتادید آقای رهبر؟
 راستی آقای ناظم بکایی توی بخش «دیگه چه خبر» اسم ابوالحسن داوودی(کارگردان) و دو خط بعدش کلمه «ما» را باید bold بکنید.
 صفحه ۴۱ را نگاه کنید زیر تیتر «چقدر خوشحالی؟» خب نگاه کردید؟ حالا فکر نمی کنید طبق روال مجله این پاراگراف باید bold باشد؟
 این یکی هم داشت از دستمان در می رفت: پایین صفحه ۲۱ که آدرس وبلاگ آقای ریحانی را داده اید آدرس را یا تماما bold می کردید یا تماما غیر bold این جور دیگه چه صیغه ای بود که داده بودید؟


 لینک های مکمل

باراک اوباما ( ۱ و ۲ )
خلیل جوادی ( ۱ و ۲ )
علی پروین
حمید نعمت الله
جزیره سیری ( ۱ و ۲ و ۳ )
ایندیانا جونز ( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ )
مارتین اسکورسیزی ( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ )
نادر ابراهیمی ( ۱ و ۲ )
دکتر مصطفی چمران ( ۱ و ۲ و ۳ )
رضا کیانیان
ایوان گنچاروف ( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ )
دکتر علی شریعتی ( ۱ و ۲ و ۳ )
تئاتر درمانی ( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶ )
اهواز ( ۱ و ۲ )


 نظرات برگزیده خوانندگان (گاهی خلاصه شده)
تنظیم توسط بهاره
 

وحید: حکایت شماره 169 حکایت قهرمانی استقلال و عملکرد مدیریت باشگاه برای فرستادن لیست بازیکنا به ای اف سی بود.! همونطور که اون موقع بازیکنای استقلال گناهی نداشتن حالا هم بچه های تحریریه بیگناه بودن و حقشون نبود که این همه ازشون انتقاد بشه . اونا چند ساله که دارن میگن توزیع دست ما نیست ولی کو گوش شنوا؟ شماره 170 همه چی رو جبران کرد. مثل یه قهرمانی دیگه.
عطیه آل حسینی: رویداد در هفته رو فقط بخش اجتماعی اش رو خوندم.. تا حدودی خوب بود..نکته جالب طرح روی جلد بود که همچنان چهره کار کرده بودند.. جالب تر اینکه نسل 3 روزنامه جام جم چاپ سه شنبه گذشته هم روی جلد، تصویر خانوم ضغیمی رو کار کرده بودند.
مرده شور زگیل: پیشنهاد میدم یک سبک زندگی درباره ی تهران گردی کار کنن.
حسین جعفریان:تو قسمت گوی و تمشک هم یک تمشک به آقای ناظم بکایی میدیم ...چون خبر فوت نادر ابراهیمی رو علاوه بر اخبار ساعت 20 شبکه ی 4 ! 20و30 هم اشاره ای کرد
مرده شور زیگیل داودی:یک تمشک هم میدم به اقای ناظم یکایی به خاطر بخش دیگه چه خبر  
زهرا:1-سلام.
1-قابل توجه همه ی دوستان همشهری جوانی و مخصوصا حسین آقای جعفریان:
من دیروز زنگ زدم دفتر مجله و بهشون همون نکته ای رو گفتم که آقای جعفریان گفتن . و اون ها در پاسخ گفتن که"منظور ما این بوده که خبر اختصاصی ای درمورد فوت نادر ابراهیمی نداشتند"راست می گفتند چون در 20:30 فقط آخر خبرها موقع خداحافظی آقای نجف زاده این واقعه رو تسلیت گفتن
2-دوم هم اینکه من اصلا از عکس هایی که برای دکتر شریعتی انتخاب کردن خوشم نیومد.چون همشهری جوانی ها توی همون سی دی ای که برای سبک زندگی 75 دادن کلیییییییی عکس های بهتر از این برای دکتر شریعتی داشتن نمی دونم چرا این ها رو انتخاب کردن
3-من هم به شاکیان پخش مجله اضافه شدم.انگار نه انگار که ما مثلا تهرانیم.هفته ی پیش خودمو کشتم و کل هفته رفتم دم کیوسک ها ولی هیج کدوم نداشتن.آخه این چه وضعشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راستی به نظر من دیگه در بعضی قسمت های رویداد در هفته ی ورزشی کار داره به مسخره کردن این و اون می کشه.به نظر من این مسائل از *مجله ی وزین همشهری جوان*بعیده
پرستو:این 4 صفحه ویژه دکتر شریعتی فوق العاده بود .
علیرضا:شماره 169 ضدحالی بود اساسی برای آرشیوبازها! طرح جلدشو تو شماره جدید دیدم اونوقت بود که باورم شد صدوشصت و نهی هم در کار بوده...
الف نون ب:این صفحه خبرهای سینمایی عالی است خدا به نویسنده بانمکش کیف پرپول عنایت کند.واقعا عالیه از دو تا همساده اش قشنگ تره.
حسین جعفریان۲:نظرم رو درمورد مطالبی که در مورد شریعتی نوشته شده بود رو گذاشته بودم برای بعد مطالعه :
این هفته تقریبا تمام نشریات رو خوندم تا ببینم در مورد دکتر شریعتی چطور کار میشه ! ولی باید اعتراف بکنم که نوشته ی همشهری جوان یک سر و گردن شاید هم بیشتر !بالاتر و بهتر بود!واقعا دستتان درد نکند ...خستگی امتحانات را ازتنم در آوردید
حامد۱۳: سلام به همتون به ویژه اقایان احسان ها به ویژه به اقای رضایی
من نه فحشی دارم که بدم نه جیغی که بکشم ونه حتی .....
فقط چند نکته هست که برای من مبهمه و اون این هستش که چرا شما شماره به شماره دارید پسرفت می کنید؟(مثلا حذف صفحه دانش) چرا یک سری از موضوعات شما بسیار به درد نخور و برای کسب وجهه دینی است؟(مثلا سبک زندگی خمس که اونقدر دم دستی بود که ...) من (این فقط نظر منه) فکر می کردم با سردبیری اقای حداد عادل مجله بهتر و جالبتر میشه اما می بینم که اقای حداد عادل جانشین برای خودش تعیین کرده و معلوم نیست سردبیر واقعی کیه؟(البته من نمی خواهم به اقای حداد و اقای جباری انگ بی عرضگی بزنم) اما می گم که وقتی کسی مسئولیتی رو قبول کرد باید با قوت و با قدرت ظاهر بشه (که من چند وقتی هست که نه نشانی از قوت می بینم و نه نشانی از قدرت) بماند... بنده "من" وقتی به جوابهای شما که در مقابل بازتاب ها می نویسید نگاه می کنم یک حالت نگاه از بالا از سوی شما می بینم و جواب خوانندگان رو با یک حالت متکبرانه می دهید ودر پایان هم برای اینکه به خواننده بر نخورد یک معذرت خواهی یا یک " دمت گرم " می نویسید و نوشته ها و ابراز نظرات خواننده را به هیچ می انگارید. واقعا این طور نیست؟
البته شاید هم بعد از پاره شدن گلوی چندین نفر برای تاسیس یک صفحه یا تهیه گزارش در مورد موضوعی به خود تحرکی بدهید ....(مثلا برای تاسیس صفحه موسیقی یا صفحه ادبیات )
لطفا و لطفا و لطفا صفحات بسم الله را دقیقتر بنویسید و از تصاویر بهتری استفاده کنید البته در بعضی از شماره ها واقعا این حکمت ها و کلمات زیبا انتخاب شده اند و من تشکر می کنم !!!!!!
از شما (اقای احسان ناظم بکایی ) خواهش می کنم که در نوع نوشتن مطالبتان تجدید نظر کنید نوشته های شما اکنده از تعصبات است معتدل تر بنویسید لطفا. همچنین در صفحات رویداد در هفته سینمایی واضحتر و مفهومتر بنویسید مفهومه؟
یک نکته که صفحه چهره در هفته تان نسبت به "Xدر هفته"های دیگرتان بهتر است.
همچنین صفحات روزهایتان واقعا بهتر و قابل قبولتر شده است .
این ها بخش کمی از نکات و نظرات یک خواننده قدیمی مجله شما پس از 170 شماره است پس اگر خیلی بی ادبانه بود ببخشید(بویژه اقایان رضایی و ناظم بکایی مرا ببخشند) نمی خواستم مغرضانه بنویسم ولی انگار بعضی جاها تند رفتم و...
توده کشت: از روزهای این هفته هم خیییلی خوشم اومد.
پوران فلاح زاده: خسته نباشین هم نویسندگان و هم خوانندگان
مجله به نظر من از اون شماره هایی بود که همه اش خوندنی بود به خصوص گزارش جزیره سیری و دکتر شریعتی. دست مریزاد پایدار باشین



 ادامه دارد...

همشهري جوان - شماره 169

 

 یاد ایام

۱۹ خرداد ۱۳۸۷ (۱۶۹) ؟؟؟
۱۹
خرداد ۱۳۸۶ (۱۲۰) همشهري جوان 120
۲۰ خرداد ۱۳۸۵ (۷۱) همشهري جوان 71 بخوانید
۲۱ خرداد ۱۳۸۴ (۲۲) همشهري جوان 22 بخوانید


 پیش در آمد

سلام. اولین نظرسنجی رسمی وبلاگ به مدت یک هفته برگزار شد و این نتایج بدست آمد.
سوال این بود: به نظر شما میزان کارآیی صفحه راهنمای سینما تلویزیون چقدر است؟
 و جواب شما: (مجموع =
۲۱ نفر)
کاملا مفید(100%) = ۱نفر
قابل قبول(75%) = ۴ نفر
جای کار دارد(50%) = ۸ نفر
فقط صفحه پرکنی(25%) = ۵ نفر
افتضاح(0%) = ۳ نفر
امیدواریم این نظرسنجی ها بتواند اثر بسزایی در پیشبرد مجله به سوی روزهای هر چه بهتر داشته باشد. ضمن اینکه از شما دوستان دعوت می کنم در دومین نظرسنجی وبلاگ نیز شرکت کنید. (آدرس: وبلاگ همشهری جوان ۲ - گوشه جنوب غربی وبلاگ - زیر وبلاگ های دوستداران مجله و بالای خلاصه آمار سایت). سوال نظرسنجی جدید در مورد صفحه راهنمای کتاب و هنر و رایانه است. همانطور که مستحضرید بعد از تقاضاهای مکرر خوانندگان مجله نویسندگان هر بخش صفحه راهنمای سینما و تلویزیون معلوم شدند. آیا شما فکر نمی کنید این نکته باید در مورد صفحه راهنمای کتاب هم مدنظر قرار بگیرد؟ در صورتی که لازم دانستید توضیحی اضافه بر نظر خود بدهید بخش نظرات در خدمت شماست.


اطلاعیه

شاید خیلی از شما خوانندگان مجله یا شاید بهتر است بگویم تمام خوانندگان عزیز همشهری جوان که ساکن تهران نیستید مثل ما همچنان هر روز دم دکه های روزنامه فروشی دنبال مجله ای می گردید که حدس می زنید طرح جلد آن مربوط به سربازی باشد. اما خب طی تماسی که با مجله داشتیم متوجه شدیم که این شماره مجله در تیراژ کم و فقط در تهران توزیع شده است!!!!! یعنی باقی خواننده ها ...!!!
به همین دلیل و به خاطر توهینی که با این کار به من به عنوان یکی از خوانندگان مجله ساکن به قول خودتان شهرستان شده است قرار بود این وبلاگ تا پایان خرداد ماه به روز نشود اما...

احسان رضايي

خواننده‌ی رفیق و همراه مجله، می‌دانم که مجبور شده‌ای چندین بار تا دم دکه روزنامه‌فروشی محل بروی و بدخلقی دکه‌دار محترم را تاب بیاوری و دوباره بروی و دوباره و آخرش هم چه بسا این شماره مجله گیرت نیامده است. اینها را می‌دانم و از تو هم می‌خواهم که بدانی این تاخیر در چاپ و اشکال در توزیع مجله، ربطی به من و دوستانم در تحریریه نداشته است. ما همه، مثل بچه‌های خوب و درسخوان هر روز هر روز رفته‌ایم دفتر مجله و به عشق تو خواننده‌ی همراه، مرتب و منظم و مثل همیشه و بلکه – به دلیل تعطیلات – زودتر از موعد همیشگی، مجله را آماده چاپ کرده‌ایم، اما عوامل دیگری که دست ما نیست، باعث این مشکلات شد. منتها از آنجا که کوتاه‌ترین دیوار از آن من است، من همین‌جا و با صدای بلند از همه شما عذرخواهی می‌کنم. به قول سعدی «بنده همان به که ز تقصیر خویش/ عذر به درگاه خدای آورد» ورنه سزاوار محبت شما را که ما نتوانیم به جا آوریم. شما که سه سال و اندی است با ما همراه و همدل هستید، این یک هفته هم رویش. توی عالم رفاقت، یک بار بدقولی قابل بخشش است. نیست؟

 

ایام به کام، رفاقت مستدام

احسان رضایی (دبیر تحریریه)


 

همشهري جوان - شماره 168

 

 یاد ایام

۱۱ خرداد ۱۳۸۷ (۱۶۸) همشهري جوان 168
۱۲ خرداد ۱۳۸۶ (۱۱۹) همشهري جوان 119 بخوانید
۱۳ خرداد ۱۳۸۵ (۷۰) همشهري جوان 70 بخوانید
۱۶ خرداد ۱۳۸۴ (۲۱) همشهري جوان 21 بخوانید


 پیش در آمد

با سلام . فصل فصل امتحانات است و ما فارغان از این امر فقط می توانیم آرزوی سلامتی و موفقیت برای دوستان جویای علممان داشته باشیم. و اما از این به بعد قصد داریم در ستون سمت چپ وبلاگ هر هفته یک نظر سنجی در مورد مطالب مجله قرار بدهیم و از همین جا اعلام می کنیم که این هفته اولین نظرسنجی را قرار داده ایم (قابل توجه کلیه دوستان متعجب و غیر متعجبی که نه نظر سنجی قبلی را دیدند و نه رسم شدن نمودارش را!). با آرزوی حضور موثر شما در این بخش. در صورتي كه احساس مي كنيد نظرتان نياز به توضيح نيز دارد بخش نظرات در خدمت شماست.


 لینک های مکمل

عمو پورنگ
سعید ابوطالب
احسان حدادی
مهران مدیری
پیمان فروزش
علیرضا دهقان
شان پن ( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ )
امام خمینی ( ۱ و ۲ )
الساندرو دل پیرو
ژوزه ساراماگو ( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ )
میرزای نائینی
راه آهن جمهوری اسلامی ایران ( ۱ و ۲ و ۳ )
کلینت ایستوود ( ۱ و ۲ )
کلبه عمو تم ( ۱ و ۲ )
توماس مان ( ۱ و ۲ و ۳ )
نبرد مید - وی ( ۱ و ۲ )
قزوین
سال بلو ( ۱ و ۲ و ۳ )


 گوی و تمشک

 دقت کردید با اینکه تعداد صفحات بخش سبک زندگی کم شده بود در این شماره چقدر مطالب آن جامع بود. بنابراین ما نیز گوی این هفته را ضمن تشکر از بخش سینما و گالری تقدیم می کنیم به سبک زندگی و آقای امین.
 جای یکی از شکلک های متعجب خاک انداز خالی که بعد از دیدن قلق های آقای ناظم بکایی اینجا بگذاریم. آقای الف نون ب از کی تا حالا  Ctrl + Alt = Del؟
 سيد عزيز رويداد در هفته ورزشي نويس مطمئنيد پاسخ هر سه سوال مربوط به بخش «آقا قلدره» «د» مي شود؟ يعني گزينه «خوشگل و دلربايي ناز و گل اندام» از بيانات آقا مايلي در وصف علي دايي است؟
 باز هم كه در صفحه چهره در هفته قسمت شاغلام نويسنده نداشت؟ نكند اينجوري مد است و ما هر هفته داريم تمشك هايمان را هدر مي دهيم؟
 در بخش «نمايه» قسمت مربوط به مرگ هلن كلر گفته ايد كه اين بنده خدا كر و لال بوده در حالي كه هنر هلن كلر به اين بود كه در عين كر و لالي كور هم بوده است.
 خب رسيديم به بخش تمشك خور مجله يعني ستون «تلويزيون در هفته»: اين ستون همچنان در توهم به سر مي برد و براي خودش روزهاي زوج دارد از شبكه يك سريال «سرنوشت» را پخش مي كند.
 همچنين اين ستون در ادامه بحث توهمي خودش همچنان تكرار سينما اقتباس را از شبكه 5 پخش مي كند.
 و نيز در بيخ توهم خودش سريال «مرگ تدريجي يك رويا» را از شبكه يك مي بيند.
 راستي در برنامه روز يكشنبه جلوي اسم «سايه اي در تاريكي» و در برنامه روز چهارشنبه جلوي اسم «امپراتور دريا» بايد كلمه (تكرار) نوشته مي شد كه ننوشتيد.
 من احساس مي كنم آقاي لطفي متن ميهمان هفته را زماني نوشته اند كه كولر خانه شان خراب بوده و حسابي از گرما كلافه بوده اند. وگر نه اسم هومر را در آخرين پانويسي متن هولر نمي نوشتند.
 آقاي ناظم بكايي به پيوست تمشك مربوط به صفحه رويداد اين هفته تان اين تمشك كوچولو هم به شما تقديم مي گردد: Ctl نه بلكه Ctrl!
 آقاي بي نياز خيلي دوست داريم براي يكبار هم كه شده به ديكته شما بيست بدهيم اما خب نمي شود: كنار آن قصاب گرامي «بريزيد» را بصورت كاملا لپي «يريزيد» نوشته ايد.
 آقای محمد جباری عزیز! توی یادداشتتون اول پاراگراف سوم فکر می کنم باید دور سه نقطه ای گه نوشتید از این ها («») بگذارید.
 راستي آقاي جباري حالا كه داريد زحمت مي كشيد به بخش موضوع ويژه هم بگوييد از همون ها را اول و آخر سخنان امام در مورد آتاتورك و امام موسي صدر بگذارند.
 شرمنده آقاي جباري اما حالا که دستتان به این کار بند است اگر مي شود از آقاي قنواتي هم بپرسيد در ستون «ديدني ها» در صفحه راهنماي تلويزيون و سينما كنار عكس و در اول جمله آن («) چه نقشي داشت؟


 نقداغ

من هويج پخته! روي صحبتم با شماست آقاي جباري!
دارم به خودم شك مي كنم. ببخشيد اول سلام! آقاي جباري عزيز طرف صحبتم شماييد چون داخل مجله شما را به عنوان جانشين سردبير معرفي كرده و ديگر اينكه به شخصه باعث و باني بخش مربوطه را پيدا نكردم كه خودم دست و آستین بالا بزنم و مسيرشان را آسفالت كنم! كدام بخش؟ خب معلوم است ستون «تلويزيون در هفته» اگر قرار است راهنما باشید و کمکی بکنید به خوانندگان پس این چه وضع راهنمایی است؟ اینطوری که خوانندگان دیگر جرات نمی کنند با این طناب پوسیده راهی هیچ چاه که هیچ چاله ای بشوند. الان سه هفته است که این وبلاگ به عنوان یک همشهری جوان خوان گیر سه پیچ داده به این ستون مفلوک باستانی! اما دریغ از یک بازنگری یا یک کاری توی این مایه ها! نمی دانم اما با این اوصاف این سوال پیش می آید که واقعا اولین صفحه ای که در اولویت حذف باید قرار می گرفت «دانش و فناوری» بود؟
سوال دیگر هم اینکه خوشحال می شوم به ما بگویید قضیه این خطوط عمودی کمرنگ موجود در برخی از صفحات این شماره و تمامی صفحات شماره قبل چه بوده و هست؟


 نظرات برگزیده خوانندگان (گاهی خلاصه شده)

مه سا.م.ج.: قسمت یادداشت ها, یادداشتی با عنوان"پایه شدم برای تریپ افتخاری"نظرمو جلب کرد!اما فقط چند سطر اولشو فهمیدم!!بعد که چند تا از لغتای این زبانو(به اصطلاح خودتون"زبان جدید نسل جوان"(؟!)تو گوگلsearch کردم,در عین ناباوری(حداقل واسه خودم)یه وبلاگی که عنوان یکی از پست هاش" زبان سر مخفی"بود, پیدا کردم که همه ی این اصطلاحا رو معنی کرده بود. خلاصه کلی واسه خودم حال کردم!! راستی شما که همیشه" نا جور پایه این"میشه یه جا تو مجله این زبانو یاد بدین؟؟! چوخلصیم
وحید: همشهري جوان ديگه مثل گذشته موندني نيست بلکه فقط خوندنيه. يه مجله است که بايد فقط خوندش و بعد گذاشتش کنار .ديگه نميشه يه هفته باهاش زندگي کرد. يه جورايي انگار فست فود شده. ديگه نبايد ازش انتظار معجزه رو داشت. فقط صفحه دانش و فناوري بود که يه کم متفاوت بود که اونم تعطيل شد. من که فعلا دارم با شماره هاي قديمي مجله حال ميکنم .دارم يه آرشيو الکترونيکي جمع ميکنم . شماره هاي قديمي رو با نرم افزار offline explorer دانلود ميکنم و از اون همه تازگي لذت ميبرم. امروز داشتم سبک زندگي شماره 50 رو ميخوندم در مورد روشنفکري بود .فوق العاده بود . حالا فکر ميکنم حس همشهري جوان بيني ام ارضا شده. به شما هم پیشنهاد میکنم همین کارو بکنید و برید تو فاز نوستالژی شماره های نخونده.
عطیه آل حسینی: رويداد در هفته اجتماعی كه كمي مشكوك بود.. به گفته نويسنده، اين هفته فقط خبرا رو همينطوري معمولي اعلام كردن، ولي از اونجايي كه نويسنده نداشت، شايد يه حدسي كه بشه زد اينه كه اين هفته آقاي حسيني راوندي در دسترس نبودن.. شايدم اشتباه مي كنم..توي هفته گذشته يه بار با خودم فكر كردم بهتره نويسنده هاي رويداد در هفته ها يه مدت خبرها رو طنز ننويسن كه وقتي اين هفته اين اتفاق افتاد، هم خوشم اومد، هم نه.. يادداشت ها خوب بود..يادداشت حاكي از تعجب آقاي جباري رو خوندم، باهاشون در مورد تعجب شون موافقم.. و... طرح روي جلد خوب بود..ولي الان كه شماره هاي قبلي رو در سال هاي قبل ديدم، يه لحظه طرح روي جلد خرداد 85 به مناسبت رحلت امام توجهم رو جلب كرد..
حسين جعفريان: من یک پرسپولیسیه دو آتیشه هستم ولی اینبار کاری کردید که به این نکته پی ببرم شما روزنامه نگار حرفه ای نیستید !! (حالا ممکن است باز هم حرفم به شما بربخورد )  هر چیزی میتوایند توی وبلاگتان بنویسید ولی وقتی پای مجله در می آید باید به همه ی طرفدارانتان احترام بگذارید ! میتوانم احساسات ان خواننده ی سپاهانیتان را بفههم ! میتوانم احساست سایر خواننده هایتان را بفهمم !چیزی که شما توان درکش را ندارید ! قبول تیم محبوب من بعد از 6 سال قهرمان شد ولی ............... الان هر چقدر برایتان دلیل بیاورم میدانم باز هم اما و اگر خواهید گفت !!فقط میتوانم بگویم برایتان متاسفم که نمیتوانید ساده ترین اصول روزنامه نگاری حرفه ای را هم رعایت کنید . همین
مریم فشندی: شماره این دفعه رو کامل نخوندم ولی تا به حال بد نبوده. چهره های هفته خوب بودن خبرها باز هم بی مزه بودند و..دختران مجرد هم جالب بود. طرح جلد خوب نبود! با نظر اقای جعفریان هم کاملا موافقم..انتقاداتی که دوستان استقلالی به مجله داشتن و در مجله هم چاپ شده بود کاملا به جا بود
فرداد آزاداندیش: طرح جلد خوب بود اما خب مطالب خیلی 
هادی: 4صفحه ای که اختصاص یافته بود به صحبتهای امام خمینی برام خیلی جالب بود به خصوص که با همون لحن امام نوشته شده بود بدون هیچ کم و کاستی دست بچه هایی که واسه این 4 صفحه زحمت کشیدند درد نکنه
حسین جعفریان۲: میدونی مشکل من چیه ؟ ادم با پول بیت المال سعی نمیکنه حرفای خودش رو بزنه در رابطه با گزارش آقای عیسی محمدی :( منبع یادم نیست )
این روز ها مسئله ازدواج به حدی سر زبان ها افتاده که انگار انسان ها هم مثل زبانم لال حیوانات فصل جفت گیری و زاد و ولد دارند و در صورتی که در موقع مناسب تن به امر ازدواج ندهند تاریخ گذشته شده و دیگه قادر به جفت گیری و حفظ نسلشان نخواهند بود …حرفی که در کوچه و بازار در مغازه ایستگاه اوتوبوس و حتی سر کلاس درس بر سر زبان همه هست چیزی نیست به جز همون مسئله ازدواج ... چند بار از زبون مردم شنیدم که ازدواج رو همسر یابی هم خطاب می کردند ...خیلی خوبه که آدم گاهی چیزی و بیابه. حالا چه با طلا یاب و چه با پرس و جو از در و همسایه ...یکی از آقایون مسئول اندی پیش در باب مشکل قحطی شوهر سخن گفته بود، بد نیست گوشه ای از صحبت های ایشون و بشنوید:در ایران تعداد دختران جوان در سن ازدواج 7,450,000 نفر کمتر از پسران است ...من وقتی می بینم مسئولین تا این حد دقیق و اعشاری محاسباتشون را انجام میدهند تا در امر روشنگری مردم هیچگونه خطایی نباشه .... هیچی دیگه ... خلاصه این موقع هاست که من به ... بودنم شدیدا افتخار می کنم چند ماه پیش ... دقیقا یادم نمیاد کی بود ... به هر صورت اواخر سال 86 بود که آمار سر شماری رو دادند بیرون، بر طبق اون تعداد زن ها یک میلیون و چهارصد هزار و اندی کمتر از تعداد مردان بود ... البته آمار گیری دقیقی انجام گرفته بود و تعداد زن و مرد در تمام گروه های سنی مشخص شده بود...یادمه تنها گروه سنی که زنان بیشتری رو شامل میشد رده سنی بالای 65 سال بود ...مقارن با این آمار گیری و اون صحبت های مبنی بر وجود چند میلیون دختر (اضافه) در سن ازدواج یک کاریکاتور در یکی از روزنامه های معتبر و پر خواننده شهر چاپ شد ...کاریکاتور یک مامور سر شماری رو نشون داده بود که به درب منازل رفته جهت گرفتن آمار ؛تیتر کاریکاتور این بود: چگونه شروع شیک پوشی منجر به افزایش چند میلیونی تعداد دختران در کشور شد !محتویات کاریکاتور رو خودتون بگیرید دیگه آقایون با موهای گیس کرده و ... و آرایش از همه نوع که مسلما مامور سر شماری و گیج کرده بودن و در نهایت هم جز جمعیت خانم ها سر شماری شده بودن بعد از این که این کاریکاتور صدا کرد چند تا از اساتید دانشگاه یک کار تحقیقاتی و شروع کردند ... موضوع اونها: موضوع آماری، البته با تلفیقی از جامعه شناسی و غیره و ...و باز هم غیره .... خلاصه تحقیق به انجام رسید و نتایج اون هم در ژورنال دانشگاه به چاپ رسید
نتیجه : تعداد دختران در سن ازدواج در ایران حدود یک میلیون و اندی *کمتر* از تعداد پسران است !همه ماتم گرفته بودند ! کی بود که میگفت بحران کمبود شوهر آمده ؟ هر کشوری داره با یک نوع بحرانی دست و پنجه نرم میکنه ...حیف بود که ما این وسط بدون بحران باشیم ... آفریقا که بحران کمبود غذا داره چین و هند و چند کشور آسیای میانه که بحران کمبود دختر دارن عراق که جنگ داره افغانستان که ... داره خودتون بگید ...حیف نیست این وسط سر ما بدون بحران بمونه ؟ لطفا از شوخی رد بشید !  چند کارشناس علوم اجتماعی هم در تحقیقات شرکت داشتند که البته پس از پایان مقاله نظر تخصصی و کارشناسانه خودشون را ضمیمه کردند  جالب هست که بدونید تمام این آقایون به اتفاق معتقد بودند که افزایش سطح تحصیلات دختران و به سبب اون تن ندادن اونها به ازدواج باعث رواج چنین شایعاتی شده اند !  میپرسید چطور ؟ خب اگر خانم دختر حس کنه که شوهر قحط شده مسلما به اولین خواستگار پاسخ مثبت رو میده دیگه !  نمی ده ؟ تا به قول کارشناسان مجبور نشه به جمع هفت میلیون دختر بدون شوهر بپیونده ... وقتی که به دختر ها به چشم ابزار ادامه نسل و وسیله جفت گیری و زاد و ولد نگاه میشه و بر روی اون ها بر چسب تاریخ انقضا زده می شه ... چنین شایعاتی رو نباید چندان هم دور از ذهن دانست ... .... باید کمی هم دختران رو ترساند، بلکه ساده تر تن به ازدواج داده و ادامه دهنده های خوبی برای نسل باشند ... حالا بماند که چه دست هایی پشت این شایعات بودند ... و برای کاهش سطح توقعات دختر خانم های تحصیلکرده اجتماع چه تبلیغاتی که در باب بحران قحطی شوهر صورت نگرفت ...  


 ادامه دارد...

همشهري جوان - شماره 167

 ياد ايام...

۴ خرداد ۱۳۸۷ (۱۶۷) همشهري جوان 167

۵ خرداد ۱۳۸۶ (۱۱۸) همشهري جوان 118 بخوانيد

۶ خرداد ۱۳۸۵ (۶۹) همشهري جوان 69 بخوانيد

۷ خرداد ۱۳۸۴ (۲۰) همشهري جوان 20 بخوانيد


 پيش در آمد

سلام. حرف خاصي ندارم جز تشكر از حضور گسترده و ميليوني!!! شما دوستان در نظرسنجي وبلاگ كه به دليل اينكه نمي توانستيم پاسخگوي اين محبت گسترده شما به نحو احسن باشيم نمودار نظرسنجي را رسم كرديم!


 لینک های مکمل

نقاشی های یوروم قطبی

اصغر فرهادی ( ۱ و ۲ )

سیروس گرجستانی

هورتون ( ۱ و ۲ و ۳ )

ولادمیر پوتین ( ۱ و ۲ )

محمدرضا شجریان ( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ )

رضا امیرخانی ( ۱ و ۲ )

فتح خرمشهر ( ۱ و ۲ )

پرویز شاپور

جان وین ( ۱ و ۲ و ۳ و ۴ )

ولتر ( ۱ و ۲ و ۳ )

باب دیلن ( ۱ و ۲ و ۳ )

اریک اریکسون ( ۱ و ۲ )

قلعه رودخان

ایران درّودی ( ۱ و ۲ و ۳ )

آیدین آغداشلو 


 گوی و تمشک

 گوی این هفته را ضمن تشکر از گزارش های عالی این هفته تقدیم می کنیم به آقای سعید بهداد و صفحه بسم الله که باعث شد بعد از دیدن این صفحه حالت صورتمان تا نیم ساعت از کنترل ما خارج باشد.
 داخل صفحه نامه ها قسمت یادداشت «آرزوهای ما» آمده است: «...تو هم باید دختر خوبی باشی و وقتی رفتی مدرسه درست هایت را خوب بخوانی...» که شاید این نوع درست هایت ها نشانه تاکید جدیدی باشد  در زبان فارسی!
 امان از دست ستون گوی و تمشک مجله که خودش بیشتر از بقیه قسمت ها (البته ستون تلویزیون در هفته یک استثنا است) خواهان تمشک های ما شده است. اولین تمشکی که خواننده ها به سریال کارآگاهان داده اند تمشک است اما عکس گوی جلوی آن گذاشته شده. خب طفلکی ها نمی دانند که شما تمشک را با بسته بندی گوی تحویلشان داده اید دفعه بعد هم این تفتی بخت برگشته را مجبور می کنند دنبال ماشین بدود تا گوی بگیرد. (با تشکر از خانم عطیه آل حسینی)
 توی صفحه چهره در هفته چرا متن «از شهریار هم شهریارتر» نویسنده نداشت؟
 آقای ناظم بکایی این تمشک هم نوش جانتان! ( ر. ک. به تومار بلندی که آقای حسین جعفریان برایتان فرستاده اند)
 در بخش نمایه های صفحه روزها قسمت مربوط به تولد الغ بیگ اسم این بنده خدا یکبار الغ بیگ و یک بار الغ بیک نوشته شده است. خب تکلیف این بنده خدا را معلوم کنید دیگر!
 و اما ستون تلویزیون در هفته. اولا ممنون که چند تا از اشتباهات درست شد اما خب هنوز طبق گفته این ستون تکرار سینما اقتباس از شبکه ۵ پخش خواهد شد
 توی همان ستون مرگ تدریجی یک رویا از شبکه یک و بین خبر ساعت ۲۱ پخش می شود در حالی که زحمت پخش تکرار آن بر عهده شبکه ۲ است.
 در صفحه راهنمای کتاب ستون «خاطرات مرد سالخورده» اسم کتاب یعنی «تاریخ جهان به روایت...» به اشتباه «تاریخ به روایت...» درج شده است
 در مقدمه مربوط به کارتون «هورتون» شخصیت ها به اشتباه خصیت ها نوشته شده است.
 در معرفی شخصیت های کارتون هم اسم شهردار یعنی «ند مک داد» به اشتباه با «د مک داد» نوشته شده است. (آقای غضنفری دیکته تان خیلی ضعیف است فردا با ولی تان تشریف بیاورید آنجا!)
 در صفحه ۳۶ آقای پیمان قاسم خانی فرموده اند: «...اینکه که قطبی به درد فوتبال ما نمی خورد...»! نکند انتظار دارید این سوتی را هم توضیح بدهم؟
 در صفحه موسیقی خط اول آمده « استاد محمدرضا شجریان که از چندی پیش وعده کرده بود...» اگر اشتباه نکنم وعده می دهند نه اینکه وعده بکنند!

 صفحه ۲۵ در مقدمه موضوع ویژه شش سطر مانده به آخر فکر می کنم باید بعد از حمید نعمت الله یک علامت سوال قرار می گرفت
 در صفحه روزها ستون «قربون خمینی!» ۱۰ سطر مانده به آخر دور کلمه چطور؟ باید از این ها («») بگذارید چون نقل قول است.


 نقداغ

من هویج پخته! داستان ماه می خواهم!

فکر نمی کنم کسی یادش رفته باشه که بر و بچ مجله سال پیش قول دادند صفحه ای را تحت عنوان «داستان ماه» در مجله راه اندازی کنند. اصلا کاری به این نداریم که مجله به این صفحه نیاز داشت یا نه یا اینکه چقدر بازتاب مثبت یا منفی ممکن بود داشته باشد. حرف اصلی اینجاست: پس چه شد؟
آقا قبول احیانا یکی از مشکلات زیر برای این داستان ماه پیش آمده:
جای خالی برای چپاندن داستان ماه در آن یافت می نشده است
بانی پیدا نکرده است
داستان در تعداد مورد نیاز جفت و جور نشده است
با به وجود آمدن این صفحه از همان قبل از تولد مخالفت شده است
...یا هر دلیل دیگری...
فکر نمی کنید بهتر بود توی یه کادر به همان اندازه نه بزرگتر علت را برای خواننده ها توضیح می دادید تا خواننده هایتان دچار احساس «خود کرفس بینی» نشوند؟ 


 سه پیچ

«شهریار مردم ایران» - فریدالدین حداد عادل
ما: فصل تابستونه و هندونه هم ارزون!

«پس زمینه نازنین» - نفیسه مرشدزاده
ما: خدا شما را می شناسه!

«یک قلم ناسزا به محتکر قربتا الی الله» - یاسر مالی
ما: خداییش باید جایزه کارآفرینی را داد به این حسن آقا!

«من و مسعود شصت چی» - هدی ایزدی
ما: سپاهاندونم که باختس که!

«عادت نمی کنیم» - نسیم مرعشی
ما:

«دنیا را رنگی کنید» - مجید توکلی
ما: حرفتون درست اما جاتون غصبیه ها!


 نظرات برگزيده خوانندگان (گاهي خلاصه شده)

مريم فشندي: این شماره بدک نبود مخصوصا در قسمت رویداد اجتماعی خدایا یه معجزه بفرست عالی بود... مصاحبه هم بدک نبود... راستی صفحه دانش برگرده خیلی عالی می شه
خاتون خاله: شماره این هفته خیلی خوبه...مخصوصا اونجا که بروبچ تحریریه رفتن استادیوم....چند تا چیز باحال دیگه هم داشت...مثلا عکس جوونی های قالیباف ومهمان هفته....انتقادها گویا ثمر بخش بوده..کلا خسته نباشید..هم شما هم بروبچ
عطيه آل حسيني: يادداشت ها خوب بود.. من كه يادداشت ميهمان و سبك زندگي نديدم.. اميدوارم به سرنوشت صفحه دانش دچار نشه.. البته از 4 صفحه كه رسيده بود به دو صفحه به سلامتي..
در ضمن ستون گوي و تمشك، تمشك يكي از خواننده ها رو به عنوان گوي زده بودن، از بس گوي ندادن، اين يكيو در راه خدا داده بودن بره! گزارش استاديوم خوب بود.. يادداشت ديگران در مورد افشين قطبي هم خوب بود
حسین جعفریان: آقای ناظم بکایی مطلبی در مورد عبدالمطلب نوشته بودند , ولی ای کاش این کار با مطالعه صورت میگرفت :
نظریه ی ساختگی بودن نذر عبدالمطلب:
در تمامى تواريخ اسلامى و كتب مربوطه سنى و شيعى نوشته‏اند كه عبدالمطلب نذر كرده بود كه اگر خداوند ده پسر به او داد، يكى از آنها را در راه خدا قربانى كند و چون داراى ده پسر شد و قرعه زد، به نام عبدالله آمد، سپس او را با صد شتر به قرعه گذاشت و قرعه به نام شتران آمد، و شتران را به جاى عبدالله قربانى كرد!
در بعضى از تواريخ و روايات اهل تسنن نوشته‏اند كه اين راى زنى جادوگر بود كه گفت: او را با قربانى كردن شتران معاوضه كنيد. در صورتى كه اين موضوع افسانه است و اصلى ندارد. و از عقل و درايت و ديانت عبدالمطلب كاملا به دور است.
ثقة الاسلام كلينى در «كافى‏» رواياتي نقل كرده كه دلالت‏ بر عظمت و جلالت و كمال ايمان و عقل و بينش روشن او دارد. از جمله امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: «عبدالمطلب روز قيامت تنها و به سيماى پيغمبران وارد صحراى محشر مى‏شود» كه مى‏رساند نظر به شخصيت نافذ وعقيده و ايمان خاصى كه در عصر جاهليت داشته به طور شاخص محشور مى‏گردد.
دليل بر مجعول بودن اين داستان امورى است كه ذيلا به آن اشاره مى‏كنيم:
1- داستان برخورد عبدالمطلب با ابرهه فرمانده حبشى بهترين گواه بر كمال عقل و درايت عبدالمطلب است كه مى‏رساند چنين كار و نذر مضحكى از وى بعيد بوده است.
2- يعقوبى مورخ مشهور مى‏نويسد: عبدالمطلب در زمان جاهليت‏سنت‏هائى داشت كه در اسلام نيز تثبيت‏شد; مانند حرام دانستن شراب و زنا و حد زدن زناكار و بريدن دست دزد و تبعيد زنان بدنام از مكه و جلوگيرى از زنده به گور كردن دختران و ازدواج با محارم و سرزده وارد خانه شدن، و عريان طواف كردن و حكم به وجوب وفاى بنذر، و احترام چهار ماه محترم(رجب، ذى‏القعده، ذى‏الحجه و محرم) و مباهله كردن (يعنى براى اثبات حقانيت نفرين كردن و حق يكديگر) (1) بنابر اين شخصى اين چنين، هرگز نذرى آن چنان نمى‏كند.
3- پيغمبر در حديث معتبر افتخار مى‏كرد كه فرزند عبدالمطلب است و مى‏فرمود: «من پيغمبرم دروغ نيست، من فرزند عبدالمطلب هستم‏» (2)
4- چطور ممكن است مردى با اين بزرگوارى نذر به چيزى كند كه در اكثر شرايع آسمانى نهى شده بود و در نزد عقل بسيار زشت و از بزرگترين جنايات به شمار مى‏رفته است؟
5- نذر كردن و كشتن فرزندان به عنوان نذر براى معبود از سنن بت‏پرستان و ستاره‏پرستان (صابئين) بوده، و خداوند در قرآن مجيد آن را از جمله اعمال شنيع آنها شمرده و فرموده است: بدين گونه بسيارى از مشركين خوش داشتند كه اولاد خود را بكشند. (3)
اين غير از زنده بگور كردن دختران بوده كه قبيله بنى تميم معمول مى‏داشتند. زيرا كه «اولاد» در آيه شريفه اعم از پسر و دختر است، و نيز غير از كشتن اولاد به واسطه فقر و بيم از گرسنگى است، بلكه اين قتلها اولاد كه مشركين معمول مى‏داشتند براى تقرب به خدا بوده است.
6- اگر بگويند شايد عبدالمطلب مانند ابراهيم مامور بوده فرزندش را در راه خدا فدار كند، مى‏گوئيم اين درست نيست، چون در این روايات صريحا مى‏گويد عبدالمطلب نذر كرده بود، مضافا به اين كه اگر مامور بود مى‏بايد آن را عملى سازد و ديگر قرعه انداختن معنا نداشت، و اصولا چرا نگفت: من مامور به اين كارم؟
7- در سلسله راويان اين داستان ساختگى و امثال آن مانند «انا ابن الذبيحين‏» افرادى ضعيف و مجهول و مهمل كه بعضى هم شيعه اماميه نبوده‏اند، قرار دارند، و به همين جهت روايات آن ضعيف و مغشوش و بيشتر از طريق عامه روايت‏شده و از آنها به شيعه سرايت كرده است.
8- علامه مجلسى مى‏گويد: شيعه اعتقاد دارد كه پدران پيغمبر تا آدم، خداپرست‏بودند،و ازفخررازى نقل مى‏كند كه گفته است: «شيعه عقيده دارد كه هيچ يك از پدران پيغمبر كافر نبوده‏اند» (4)
بنابر آنچه ذكر شد ماجراى نذر عبدالمطلب از اختراعات قصه گويان عامه بوده كه خواسته‏اند على رغم شيعه اماميه، عبدالمطلب را مانند ديگر مشركان قلمداد كنند، و كسانى امثال زمخشرى و فخر رازى و نيشابورى ازقدمايعلماى عامه و بعضى از متاخرين آنها همچون مراغى و سيد قطب و بسيارى ديگر از مفسران آنها اين داستان ساختگى را در تفسير آيه; «كذلك لكثير من المشركين قبل اولادهم شركائهم‏» نقل كرده و مصداق آن را عبدالملطلب دانسته‏اند!! تا از اين راه اعتقاد خود را در مشرك دانستن پدران پيغمبر (صلى الله عليه و آله) تثبيت كنند و عقيده پاك شيعه اماميه را در اين خصوص تخطئه نمايند.
شايد هم رد زمان بنى اميه براى لكه دار ساختن عبدالمطلب جد اميرالمومنين على (عليه السلام) اين افسانه را ايج‏ساخته‏اند، همان طور كه فرزندش ابوطالب را مسلمان ندانسته و سعى كرده‏اند او را مشرك قلمداد كنند تا از آن راه به شخصيت امير المومنين على (عليه السلام) لطمه وارد سازند، به شرحى كه در بخش «وفات ابوطالب‏» خواهيم گفت.
ماجراى داستان ساختگى نذر عبدالمطلب مانند برخى ديگر از مباحث اين كتاب، بحمدالله براى نخستين بار توسط نويسنده وارد بحث «تاريخ اسلام‏» شده است، تا در آينده رهگشاى كسانى باشد كه مى‏خواهند در اسلام كار كنند و بدون تقليد از پيشينيان و حسن ظن به آنان، تحقيق و بررسى نمايند، و مانند بعضى‏ها بدون تحقيق كافى آنرا تكرار نكنند، و بعد ناگزير به «توجيه مالا يرضى صاحبه‏» نشوند، و آنرا نشانه عظمت روح عبدالمطلب ندانند!
نذر و قربانى اولاد مطابق صريح قرآن از عادات ناپسند بسيارى از مشركين بوده است، و اين عمل شنيع، با هيچ توجيه و ملاكى زيبنده مقام با عظمت عبدالمطلب نبوده و نيست.
داستان نذر عبدالمطلب در منابع و ماخذ عامه توام با خرافات زياد و حكميت زنى جادوگر و كاهن از قبيله «بنى سعد» كه عبدالمطلب با هشتصد نفر مرد براى كسب تكليف نزد وى رفته بود، آمد، و بعضى از آن هم به كتب شيعه رخنه كرده است، ولى ما همه را ديده‏ايم، و به طور قطع مى‏گوئيم به افسانه بيشتر شبيه است تا به واقعيت.
علامه مجلسى در «بحار الانوار» به تفصيل روايات آنرا نقل كرده كه افسانه بودن همه آنها در يك نتيجه‏گيرى، به خوبى آشكار است. ما از مجموع مطالعات خود به خصوص «تاريخ اسلام‏» به روشنى دريافته‏ايم كه يا افسانه سرايان صدر اسلام ويا مغرضان بنى اميه و مخالفان حكومت الهى على (عليه السلام)، اين افسانه را ساخته‏اند، تا مانند موارد ديگر مقام آنها را نزد مسلمين پايين آورند، و زمينه را براى حك.مت افراد معمولى هموار سازند، براى بنى هاشم باقى نماند. (5)
این هم پی نوشتهای متنی که فرستادم :
1- (تاريخ يعقوبى ج 2 ص 6)
2- (انا النبى لا كذب، انا ابن عبدالمطلب)
3- (كذلك زين لكثير من المشركين قبل اولادهم شركائهم - سوره نعام آيه 137چ)
4- (نگاه كنيد به پاورقى فاضل محترم آقاى على اكبر غفارى بر، ج 3 كتاب «من لا يحضره الفقيه‏» شيخ صدوق چاپ مكتبه صدوق ص 89)
5- (نويسنده اين سطور چند سال پيش، روزى ضمن گفتگو با دوست فاضل آقاى على اكبر غفارى، اظهار داشتم من در مطالعات خود در تاريخ اسلام و رجال و تراجم و حديث و تفسير و غيره به بسيارى از اشتباهات قدما پى برده‏ام كه در مجلدات «مفاخر اسلام‏» و «تاريخ اسلام‏» و ساير آثارم برخى از آنها را يادآور شده‏ام.
ايشان هم گفتند من نيز در بسيارى از موارد كه كتب حديث از قبيل كافى، معانى الاخبار، من لا يحضر و غيره را تحقيق و بررسى مى‏نمودم، به مطالبى برخورد كرده‏ام كه هيچكس متعرض آن نشده است. از جمله موضوع نذر كذائى عبدالمطلب است كه در پاورق حديثى كه شيخ صدوق در «باب قرعه‏» كتاب «من لا يحضره الفقيه‏» نقل كرده، ساختگى بودن آنرا شرح داده‏ام.
ايشان هم گفتند من نيز در بسيارى از موارد كه كتب حديث از قبيل كافى، معانى الاخبار، من لا يحضر و غيره را تحقيق و بررسى مى‏نمودم، به مطالبى برخورد كرده‏ام كه هيچكس متعرض آن نشده است. از جمله موضوع نذر كذائى عبدالمطلب است كه در پاورق حديثى كه شيخ صدوق در «باب قرعه‏» كتاب «من لا يحضره الفقيه‏» نقل كرده، ساختگى بودن آنرا شرح داده‏ام.
چند سال بعد كه خواستم «تاريخ اسلام‏» را منتشر سازم، با مرجعه به توضيحات ايشان كه در گوشه‏اى از پاورقى من لايحضر بود، و كسى توجه نداشت، و در جائى ديگر بازگو نكرده بودند، براى اداى حق ايشان (برخلاف عادت ناپسند بعضى از افراد بى‏مروت) طى 8 مطلب كه مسطور گشت ترجمه نمودم، و براينخستين بار به عنوان داستان ساختگى نذر عبدالمطلب وارد بحث «تارخ اسلام‏» كردم، و توضيح هود را بر آن افزودم.
پس از انتشار اين كتاب، در گوشه و كنار، بعضى آنرا بدون ذكر ماخذ گرفته و با شاخ و برگ طى سخنزانيها و نوشته‏ها بعنوان اظهارنظر شخصى مطرح ساختند كه آرى عبدالمطلب چنين نذرى نكرده، ولى بدون تحقيق پيرامون آن، و بعضى ديگر آنراتخطئه كرده و نتيجه گرفته‏اند كه خير عبدالمطلب چنين نذرى كرده و قبلا موحد نبوده بدليل اينكه نام پسرش عبدالعزى بوده و بعدها با ايمان و خدا پرست‏شده است، و به دليل چند روايت و اشعار كه در كتابها آمده است.
در صورتى كه عبدالعزى به نقل حديثى نام ابولهب بوده و معلوم نيست توسط قبدالمطلب نامگذارى گرديده و چه بسا كه ازخود ابولهب ناشى شده باشد، بعلاوه اين قبيل اسامى در زمان جاهليت‏سابقه داشته و به منظور مماشات با قوم بوده، مانند اسامى خلفا كه بعضى ار ائمه روز اولاد خود مى‏نهادند!
همانطور كه در متن آمده به انظمام شواهد ديگر، به عقيده جامعه شيعه اماميه، عبدالمطلب از اول خداپرست و موحد ناب بوده است.
در «زيارت وارث‏» خطاب به حضرت امام حسين سيدالشهداء عليه السلام مى‏خوانيم كه: «اشهد انك كنت نورا فى الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسك الجاهلية بانجاسها» كه مى‏رساند در اعتقاد شيعه پدران و مادران پيغمبر و على عليهما السلام هيچگونه آلودگى به شرك و اوهام و خرافات و پليديهاى زمان جاهليت را نداشته‏اند، و نور حقيقت آنها در صلبهاى شامخ پدران و رحمهاى پاك ماردان موحد و خداپرست قرار داشته است.
و از پيغمبر صلى الله عليه و آله هم روايت‏شده است كه فرمود: «فلم ازل خيارا بعد خيار» يعنى: من درتمام نسلها موحد و پاكسرشت‏بوده‏ام.
جا دارد كه فضلاى محقق راجع به احاديث نذر عبدالمطلب از نظر متن و سند در متون سنى و شيعه تحقيق و بررسى نموده و آنرا به صورت كتابى در آورند.
آنچه نويسنده تحقيق نموده داستان همانطور كه آقاى غفارى اشاره كرده است، بى‏اصل و ساختگى و دون شان شخصيتى همچون عبدالمطلب سيد بطحاء است.)
منبع : تاریخ اسلام علی دوانی
ای کاش آقای ناظم بکایی برای مطلبی که میخواهند بنویسند منابع مختلف را مورد مطالعه قرار میدادند
چیزی شبیه روزنامه: حالا شد روی جلد تلفیق عکس و طرح چقدر قشنگه صفحه ارا دستش درد نکنه طراح هم همین طور موفق باشید
وحید: مجله این شماره عالی بود بترکون. در حد تیم ملی . مثل اینکه انتقادا جواب داد و بچه ها بازم ترکوندن . دستشون درد نکنه . فقط حیف که طرح جلد یه کم بچگونه است میتونست بهتر باشه ولی هر کدوم از مطالب مجله برای خودش پرونده ای بود در خور نام همشهری جوان .
مهدی صالح پور: یادداشت خوانندگان "جایی برای پیرمرد ها نیست..." خیلی قشنگ بود! نکته: من مخالف حذف صفحه فناوری و دانشم... یکی اینو به مجله بگه!!! یاداشت های بچه ها جز ف.ح.ع قشنگ بودن! رویداد در هفته اجتماعی واقعا بترکون بود! خیلی خندیدم.. خیلی! باورت نمی شه!!! سینمایی و ورزشی هم بد نبودن... مثل تابستون پارسال دوباره ورزرشی و سینمایی از اجتماعی عقب موندن! کل بخش های مربوط به پرسپولیس رو نخوندم! چه معنی داره کل اعضای یک مجله پرسپولیسی باشن؟ مطلب فیلم هورتون محشر بود! من فیلم رو از تلویزیون دیدم هیچ! دی وی دی اش رو گرفتم و دو سه بار دیگه هم نگاه کردم... محشر بود!
توده کشت: در مورد داستان ماه نظر خاصی ندارم. اما از بخش فیلم هفته بسیار راضی هستم.قبول دارید که وقتی هر هفته مجله را می خریم و داستان ماه را نمی بینیم یک دلیل بیشتر ندارد و آن این است که با اون وعده سر خرمن ما را فیلم کرده اند خفن! راستی یادداشت احسان رضایی رو که خوندید.عکس استادیوم را هم که دیدید... به نظر شما اونی که هی فحش می داده محمد جباری بوده یا مهدی شادمانی؟ من که هیچ کدومو باور نمی کنم!

رز: خواستم یه تمشک کوچولو به آقای دوست محمدی (البته نامی از طراح برده نشده) در صفحه ی موفقیت بدم. مرحله ی 3 تا 5 سالگی, فرشته ی" بد "شونه ی راست(؟! )و فرشته ی" خوب "سمت چپ(؟! )
هادی: این شماره بهتر بود نسبت به شماره های قبلی به خصوص بخش ورزشی که جبران کرده بود نسبت به هفته های قبل صفحات روزها هم خوب بود به خصوص مصاحبه با قالیباف
حسین جعفریان۲: گزراش خانم مرعشی در مورد پوتین جالب بود ! خود اقای پوتین هم در آخرین سخنرانیش گفته بود :در دوران من نخشت وزیرها محدود بودند ولی با آمدن من این اوضاع تغییر خواهد کرد ....یادداشتها هم خوب بودند !مصاحبه با امیر خانی میتوانست کاملتر و جامعتر باشد , احساس بدی داشتم بعد خواندن این مصاحبه !مثل انکه روی سوالها کار نشده بود  


 ادامه دارد...