همشهري جوان - شماره 330
الهي به اميد تو، نه به اميد خلق روزگار
همشهری جوان / شماره ۳۳۰/ شنبه ۱۶ مهرماه ۱۳۹۰

ب بسم الله
دوستان سلام. خدا را شکر هنوز هستند کسانی که به قول «همشهری منتقد!» عزیز٬ ندای «هل من ناصر» را لبیک بگویند. توی فراخوان دو هفته ای ما سه نفر از دوستان همشهری جوانی قبول زحمت کردند و من بعد از این (!) به همراه بنده توی وبلاگ دست به کیبورد می شوند. امیدوارم خیلی زود همان مهر کذایی بازنشستگی که هفته پیش خدمتتان عرض شد بخورد به پیشانی بنده و این وبلاگ با دوستان جدید خیلی بهتر از قبل اداره شود.
اولین نفری که قبول زحمت کرد خانم محدثه کاشانی بودند که توی ادامه یادداشتی از ایشان را خواهید دید. بعد از آن دوست دیگری به نام حامد طاری بخش (ایشالا که فامیلش را درست نوشته باشم) پیشنهاد همکاری داد که ایشان هم به نویسندگان وبلاگ اضافه شد. در آخر هم دوست قدیمی و مستعارمان «همشهری منتقد!» قرار شد که برای یادداشت های مجله نقد بنویسد.
خبر دیگر اینکه صفحه فیسبوک ما همین امروز (سه شنبه 19 مهر) افتتاح شد. همه ی طرفدارهای همشهری جوان لایک کنند ببینیم این مجله ی خواندنی چقدر طرفدار دارد.در ضمن جدیدترین به روز رسانی های وبلاگ در این صفحه قابل مشاهده است.
برای پیوستن به فیسوک همشهری جوان روی عکس زیر کلیک کنید
ضمنا مطلع شدیم که دوستی به نام "بهزادbm" دیتا بیسی را که خانم کلایی زحمتش را کشیده بودند را آپدیت کرده و توی وبلاگش گذاشته. فلذا برای دانلود این دیتابیس بروید به وبلاگ ایشان و بعد از دانلود مراتب تشکر خودتان را به جا بیاورید:
http://www.tork-boy.blogfa.com/post-261.aspx
یک جور ردیف کردن مطالبی که توی این شماره می خوانیم به صورت فهرست وار. اصلا شما بگو همان فهرست مجله است که اینجا آورده ایم برای آن هایی که هنوز این شماره را نخریده اند یا به دستشان نرسیده.روی لینک بالا کلیک کنید.
یادداشت
۱. محدثه کاشانی
خیلی اتفاقی یک روز توی دکه ی مجلات نگاهم افتاد به مجله ای که از طراحی و عنوان روی جلد آن خوشم آمد٬ مجله را خریدم٬ خوندام٬ طرز و قلم نوشتن مطالبش برایم جدید بود و تازگی داشت٬ کم کم به آن فضای نوشتن و سوژه های جالبش علاقه مند شدم و شدم مشتری پر و پاقرص آن مجله و خیلی اتفاقی یک روز دیگر(!) توی گوگل اسم مجله را سرچ کردم و رسیدم به وبلاگی که 4 سال بود داشت
از این مجله حمایت می کرد و خیلی اتفاقی با مدیر وبلاگ آشنا شدم. اسم آن مجله و آن وبلاگ "همشهری جوان" بود و هست.
این همه اتفاق "خیلی اتفاقی" افتاد تا الان من اینجا باشم و خوشحال باشم که می توانم از این به بعد به عنوان یک خواننده و طرفدار سهم کوچکی داشته باشم در سرپا نگه داشتن این وبلاگ.
امیدوارم به کمک شما خوانندگان بتوانم این وبلاگ را آن طوری که شایسته ی همشهری جوان هست اداره کنم و جواب اعتماد آقای ناظمی را هم بدهم.
باز هم سپاس از اعتمادی که به بنده داشتید.
موفق باشید
۲. حامد طاری
بسم الله
الهی به امید تو
سلام
تا حالا شده یک اتفاق تو زندگی شما بیفتد که توی ادامه زندگی تان خیلی تاثیرگذار باشد؟ یکی از این اتفاقات برای من همشهری جوان بود. مجله ای که همیشه وقتی به دکه روزنامه فروشی میرویم بیشتر از بقیه توی چشم می آید و هر پنج شنبه یکی از کارهای من خریدن این مجله است (در ضمن این بنده حقیر هیچ وقت به همشهری جوان ه.ج نمیگویم. چون همشهری جوان برای من قابل احترام است درست مثل یک انسان)
همشهری جوان همیشه متفاوت بوده و به نظر من بهترین جمله در مورد این مجله شعار همین وبلاگ است: «این وبلاگ، ادای دینی است به مجله ای که می توانست اینقدر "خوب" نباشد اما هست!»
در نهایت هم باید بگویم که چیزهای خیلی کمی اینجوری مثل همشهری جوان می توانند خاص باشند چیزهایی مثل نود با اجرای عادل و طنزهای مهران مدیری.
امیدوارم که پیوستن من به این وبلاگ باز هم تو زندگی ام تغییرات مثبت ایجاد کند و شما هم از خواندن این وبلاگ لذت ببرید.
از همین جا و از همین اول از همه میخواهم که اشتباهات احتمالی تو نوشته های بنده رو به بزرگی خودشان ببخشند (بالاخره انسان ممکن الخطاست)
حامد طاری، کوچکترین عضو خوانندگان همشهری جوان
همشهری ،جوان باش
دوستان عزیز حتما نظر خودتون را نسبت به تغییراتی که در وبلاگ ایجاد شده با ما در میان بگذارید.
ممنون
۳. همشهری منتقد!
راستش مدت ها بود که دوست داشتم برای بعضی از یادداشت های تحریریه همشهری جوان جوابیه بنویسم و یک جوری نقدشان کنم. به نظرم در حال حاضر خواندنی ترین بخش مجله همین یادداشت هاست. وقتی آقای ناظمی فریاد «هل من ناصر» داد موقعیت را مغتنم شمردم و میخواهم هر هفته اگر یادداشتی چشمم را گرفت برای آن جوابیه ای بنویسم. متاسفانه خود مجله مدت هاست که صدای مخالف را به معناوی واقعی کلمه تحمل نمی کند و بیشتر دنبال تعریف و تمجید است! بنابراین فکر می کنم این وبلاگ که اصلی ترین وبلاگ همشهری جوان است جای خوبی برای بیان انتقادات باشه که صد البته به خود آقای ناظمی هم بستگی دارد!
نقدی بر یادداشت «اعترافات یک عوام» از عطاء الله اسماعیلی
آقای عطاء الله اسماعیلی، اولا که کلمه «عوام» جمع است و باید می نوشتید «اعترافات یک عامی» یا «اعترافات یکی از عوام» یا یک همچین چیزی.
گفته اید «اعتراف می کنم هر بار رفته ام حرم در و دیوار حرم را بوسیده ام؛ مثل زائران دهاتی» راستش هر کس که حرم رفته باشد دیده است که اکثر زائران، درهای ورودی صحن ها و رواق ها را می بوسند؛ آیا همه زائران «دهاتی» هستند؟ آیا فقط به قول شما باید «دهاتی» بود تا در و دیوار حرم را بوسید؟ اصلا شما به چه حقی از این کلمه زشت که در حال حاضر فقط برای تحقیر روستائیان کشور به کار می رود، استفاده کردید؟
گفته اید «اعتراف می کنم که یادم نیست آخرین باری که زیارتنامه خواندم کی بود. نمی دانم کار خوبی هست یا نه؟ ولی اعتراف می کنم که بارها به حرم رفته ام و هیچ دعا و زیارتنامه ای نخوانده ام فقط ایستاده ام و با حضرت حرف زده ام، حرف های معمولی حاجت های دم دستی.» شما اگر مکه هم بروید اعمالش را انجام نمی دهید و فقط با خدا حرف های معمولی می زنید؟! کربلا چه طور؟ اگر نجف بروید زیارتنامه امام را نمی خوانید؟ بعید می دانم نخوانید! می دانید چرا؟ چون امام رضای عزیز همیشه دم دستمان است و برای رفتن پیشش خیلی به زحمت نمی افتیم و یکجورهای برایمان تکراری شده! بله برادر! اگر مکه برویم چون این احتمال را میدهیم که دفعه بعد شاید چند سال دیگر بیاییم علاوه بر اینکه حرف های خودمانی مان را با خدا می زنیم، اعمالش را هم تمام و کمال به جا میاوریم! راستی اصلا چرا هر روز 17 رکعت نماز با اعمال و اذکار ذکر شده بخوانیم؟ خب بشینیم بی رودربایسی با خدا حرف بزنیم، حرف های معمولی و حاجت های دم دستی! نظر شما چیست؟ اصلا چرا مثلا امام سجاد (ع) «زیارت امین الله» را برایمان به یادگار گذاشته و تاکید کرده زیارت هر معصومی رفتید آن را بخوانید؟ چرا ایشان نگفتند رها کنید این «تکلف ها و اداهای بی فایده» را و بی رودربایسی حرفتان را بزنید؛ حرف های دم دستی، حاجت های معمولی؟ به نظر شما چرا؟
چرا فکر کرده اید زیارتنامه خواندن و اعمال صحیح زیارت را به جا آوردن «فیلم بازی کردن» است؟ اصلا شما چرا فکردید که کسی که بخواهد حرف امام صادق(ع) را گوش کند که گفته اند اگر خواستید به زیارت معصوم بروید این کار را بکنید و این را بگویید، می شود «زیارت متکلف و روشنفکرانه»؟! درست است که امام مهربان است و ما را می شناسد اما سخن گفتن با یک بزرگ باید بزرگوارانه باشد و این نشانه ادب و تواضع ماست. اگر شما انشالله امام زمان (عج) را ملاقات کنید انصافا با چه لحنی با ایشان صحبت می کنید؟ در محضرشان چگونه رفتار می کنید؟ اگر حاجتی داشته باشید چه طور بیان می کنید؟ گفتم که عزیز، امام رضای مهربان برایمان تکراری و دم دستی شده متاسفانه! پیشنهاد می کنم این دفعه که حرم تشریف بردید اولا ما را دعا کنید و دوما فرض کنید آخرین زیارت عمرتان است و سوما حتما زیارتنامه ها و آداب زیارت را کامل به جا بیاورید و ترجمه هایشان را هم بخوانید تا ببینید چه احساس خوبی در شما بوجود می آید.
